داشت میگفت که برادر بزرگترش تجدید فراش کرده و خدا حسابی براش خواسته چون هم همسرش خانم خوبیه هم اسمشون واسه حج در آمده پرسیدم : اسمش چطور در آمد واسه حج ؟ کی ثبت نام کرده مگه ؟ گفت : کسانی که سال 87 و 88 عقد کرده باشن رو زود میفرستن حج گفت : از تو چه پنهون من هم یه محضر داد پیدا کردم 100 تومن میگیره واسه من و خواهرت عقد نامه جدید صادر میکنه. منتهی امروز که داشتم باهاش صحبت میکردم یه بچه ای کنارم بود گفت : آقا میخوای بری مکه ثواب کنی ؟ که انگار خدا این حرف رو تو دهن بچه گذاشت. خلاصه پشیمون شدم ... راجه به چیزهای دیگه حرف میزدیم که گفت : رضا اگر ما بریم مکه میآی مراقب بچه ها باشی ؟ گفتم : حالا هروقت اسمتون دراومد و رفتنی شدید، چشم میآم ! گفت : نه دیگه امسال میریم ، با حاجی فلانی صحبت کردم، آشنا داره، قراره ما رو زود بفرستن. گفتم : اینکه باز همون شدد که، میخوای با پارتی بازی بری حج ؟ گفت : من این حرفها سرم نمیشه ! هی نشده هی نشده، امسال دیگه باید بریم حج !
تقبل الله حاج آقا !
کلمات کلیدی :
نوشته شده در پنج شنبه 88/2/3ساعت 3:10 عصر  توسط رضا
نظرات دیگران()